راه سلام – حسین نیازبخش- هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه اسبق ایالات متحده و یکی از بزرگترین سیاستمداران آمریکایی درگذشت. او که یک قرن زندگی کرد، در طول حیاتش منشاء اتفاقات زیادی بود. او در دوره نیکسون صلح ها و جنگ های زیادی در جهان به وجود آورد و در دوره بازنشستگی نیز به یکی از مغزهای متفکر هسته سخت امنیت ملی آمریکا تبدیل شد. بسیاری کیسینجر را با دیپلمات ها و سیاستمداران کارکشته و بزرگی همچون بیسمارک، تالیران و چرچیل مقایسه می کنند. اما به راستی علت شهرت کیسینجر چیست و او چگونه به یکی از بزرگترین دیپلمات های آمریکا بدل شد؟
هنری کیسینجر را میتوان از پیروان بارز رویکرد «سیاست واقعگرایانه» (Realpolitik) در عرصه دیپلماسی دانست. رویکردی که بدون توجه به عوامل ایدئولوژیک و محدودیتهای اخلاقی تنها شرایط فعلی و عناصر موجود را درنظر میگیرد.
کیسینجر در طول حیات حرفه ای نشان داد که یک دیپلمات کاملا عملگرا است. او حتی در آثار تئوریک و دانشگاهی خود این عملگرایی را نشان می داد. کیسینجر نمونه بارز سخن یکی از خلفای اموی است که گفته بود: در جایی که تازیانه به کار بیاید، شمشیر نمی کشم و در جایی که زبان به کار آید، دست به تازیانه نمی زنم…. میان من و مردم به اندازه یک طناب فاصله است، طنابی که هرگز پاره نمی شود. وقتی مردم می کشند، من طناب را رها می کنم و وقتی مردم طناب را شُل می کنند، من آن را می کشم.
اما چگونه کیسینجر این سیاست را دنبال کرد؟ برای فهم این سخن باید مروری بر فعالیت های این سیاستمدار آلمانی الاصل آمریکایی داشته باشیم. حیات حرفه ای کیسینجر به سه دوره تقسیم می شود:
دوره دانشگاهی: او در این دوره شروع به فعالیت در هاروارد کرد.
دوره سیاسی: در این دوره، کیسینجر وارد کارهای دولتی و سیاسی شد. او در اواخر دهه ۶۰ وارد سازمان امنیت ملی آمریکا شد و پس از مدتی توانست وزیر امور خارجه دولت نیکسون شود.
دوره امنیتی: کیسینجر بعد از خروج از سیاست اجرایی وارد قلب امنیتی آمریکا شد. اگرچه او دهه های پایانی عمرش را به عنوان مشاور و تحلیلگر فعالیت می کرد اما تقریبا تمام سیاستمداران خبره در زمینه دیپلماسی از او خط می گرفتند و می توان او را یکی از پدرخوانده های دیپلماسی آمریکایی دانست.
توجه به دوره دوم حیات کیسینجر می تواند به خوبی عملگرایی او را مشخص کند. امروز که این سیاستمدار خبره از دنیا رفته است، تقریبا همه سیاستمداران پیام تسلیت صادر کرده اند. از بایدن و اوبامای دموکرات گرفته تا جمهوری خواهان تندرو و حتی پوتین و شی جین پینگ. این امر می تواند عملگرایی کیسینجر را به نحو جامعی نشان دهد.
دیدگاه عمومی در مورد کیسینجر متفاوت است. بسیاری کیسینجر را به علت بمباران کامبوج و کشاندن این کشور به سمت دیکتاتوری خمرهای سرخ، کودتا در شیلی، طولانی شدن جنگ ویتنام و تعویق صلح، استراق سمع تماسهای تلفنی خبرنگاران و کارکنان شورای امنیت ملی و … سرزنش می کنند. بسیاری دیگر نیز او را به خاطر مذاکرات با چین، کاهش تنش با شوروی، خروج آمریکا از باتلاق ویتنام در دهه ۷۰ و ابتکارات مختلف سیاسی در خاورمیانه ستایش می کنند. این دیدگاه دوگانه نشان می دهد که کیسینجر یک دیپلمات کاملا عملگرا بوده است. او در مواقع مورد نیاز از خشونت استفاده می کرده و در مواقعی که لزومی نداشته، از پرچم صلح و گفتگو استفاده می کرده است. این سیاستی است که امروز نیز توسط آمریکا دنبال می شود اما فرم امروزی آن معلول تلاش های کیسینجر و تیم قدرتمندش در دهه ۷۰ است.
جادوگری های مرد سیاست در دهه ۷۰
اما کیسینجر در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰ چه کرد؟ او در دوره ای قدرت داشت که رئیس جمهور آمریکا دیوانه ای به نام نیکسون بود. نیکسون قابلیت به آتش کشیدن دنیا را داشت. در آن دوره تمایلات ضد کمونیستی در آمریکا به شدت زیاد بود. از آن سو، آمریکا و شوروی در زمینه تسلیحاتی، سیاسی و فضایی رقابتی شدید داشتند و ممکن بود هر لحظه وارد جنگ شوند. آمریکا وارد جنگ با ویتنام شده بود و هر روز بیشتر تلفات می داد. در داخل، گروه های چپ گرا از طریق پیوند با اقلیت های نژادی به گنگسترهایی خطرناک تبدیل شده بودند. “پلنگ های سیاه” یک نمونه از این گروه ها بودند که در دهه ۶۰ و ۷۰ آمریکا را به وحشت انداخته بودند.
در این شرایط، کیسینجر توانست جلوی بروز جنگ را گرفته، میان قوای مختلف تعادل ایجاد کرده و در عین حال، قدرت آمریکا را بر دشمنانش تحمیل کند. آمریکا در دوره نیکسون در موضع ضعف بود. جنگ ویتنام، ماجرای واترگیت و استعفای نیکسون، درگیری با چپ های داخلی و نفوذ شوروی در شرق آسیا و اروپا همه و همه مشکلاتی بودند که ایالات متحده با آنها دست و پنجه نرم می کرد. کیسینجر توانست این مشکلات را یکی یکی برطرف کند.
او ابتدا به جنگ ویتنام پایان داد و اجازه نداد آمریکا بیش از این، تلفات داده و در باتلاق ویتنام فرو رود. اقدام دیگر او کنترل امنیتی آمریکا بعد از استعفای نیکسون و آشفتگی حاصل از بی قدرتی بود. او توانست قدرت را به آرامی به جرالد فورد، معاون نیکسون منتقل کند. تیم امنیتی او توانست شرایط داخلی را آرام کرده و گروه های چپ گرا را سرکوب کنند.
یکی از مهم ترین اقدامات سیاستمدار خبره آمریکایی، مذاکرات مخفیانه با مائو، رهبر چین بود. کیسینجر در چین پرستیده می شود. او مدتی پیش به پکن سفر کرد و مورد استقبال شدید شی جین پینگ و حزب کمونیست چین قرار گرفت. همچنین، بعد از انتشار خبر فوتش، پایگاه سرویس نیوز چین نوشت: امروز این «دوست قدیمی مردم چین» که بینشی تیزبین و درک کاملی از مسائل جهان داشت، زندگی افسانهای خود را به پایان رساند. تلویزیون مرکزی چین نیز کیسینجر را یک «دیپلمات افسانهای» خواند که شاهد توسعه روابط چین و ایالات متحده بوده است. علت محبوبیت کیسینجر در چین نقش او در مذاکرات چین با غرب و اجرای سیاست گشایش درهای چین به روی کشورهای خارجی بود.
تا قبل از سفر مخفیانه کیسینجر به پکن و واسطه گری اش میان مائو و غرب، چین ارتباط خود را با خارج از دست داده و فقط با شوروی و کره شمالی ارتباط داشت. این کشور دوره وحشتناک قحطی بزرگ را از سر گذرانده و همزمان، درگیر وحشت حاصل از انقلاب فرهنگی بود. روابط چین با معدود شرکای سیاسی اش هم خوب نبود. رابطه چین با مسکو آنقدر بد بود که دو کشور تا مرز درگیری نیز پیش رفتند. در این شرایط، کیسینجر با یک تیر دو نشان زد. او مائو سرسخت را به ارتباط با غرب سوق داد و بدین طریق هم توانست ضربه محکمی به هژمونی شوروی وارد کند و هم زمینه ساز دوری چین از شوروی و اجرای سیاست “درهای باز” عصر دنگ شیائوپینگ شود.